سفارش تبلیغ
صبا ویژن
blogsTemplates for your blogpersianblogpersianyahoo
خداوند، کارهای والا و ارجمند را دوستمی دارد و کارهای حقیر و خُرد را ناخوش می دارد [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لانه تاریک

  نویسنده: Lord Voldemort  
 

......یکیشون که منو دید سریع پا شد و در رو بست. منم که دیدم اینجوری چیزی سر در نمی آرم گفتم بهتره برم تو اتاقم.

شَپَلَق

همین که اومدم برم بالا با کله افتادم رو زمین... حالاکه دیگه لباسم مثل در و دیوار خونه (khoone he) شده بود کم کم داشتم باهاش (با خونه(khoone he)) حال می کردم.

ایندفه سعی کردم با احتیاط برم بالا که دوباره زمینو نوش جان نکنم! اولین پامو که گذاشتم یکم فشارش دادم تا محکم شه بعدم بقیه ی پاهامو!!! گذاشتمو رفتم بالا ... به بالای پلکان که رسیدم متوجه یه تابلوی خیلی بزرگ شدم توش یه مرد بود که لباساش مثل ((آقاهه)) بود و توی یه جایی شبیه تاج محل بود منتها اون قلمبه ی بالای ساختمون رنگی بود و ظاهرا هم از تاج محل کوچیکتر بود هم وسط شهر بود!! دستاری هم که رو کله ی آقاهه بود مشکی بود نه سفید!

تابلو رو که بی خیال شدم یه نگاهه به این ور اون ور انداختم و تازه فهمیدم چه خبره... دور پلکان یه مسیر باریک بود که کناره های اون 11 تا در بود روی 8 تاشون ضربدر خورده بود:             

                             X

                لطفا وارد نشوید

منم وسوسه شدمو رفتم تو اولین اتاق ضربدر خورده...

تو اتاق وضع خفنی بود.

سریع درو بسسمو رفتم تو دومین اتاق... درو که وا کردم کفم برید آخه درش به یه خیابون وا میشد اونم تو طبقه ی دوم!!

خیابونه پر بود از برو بچ جوون دخترای ناناز، پسرای ژیگول و...

همشونم تو هم میلولیدن... تازه فهمیدم ضربدرا یعنی چی!

تو در سوم یه سری آقاهه با یه سری آدمایی که ظاهرا خرپول بودن و چند تا مفنگی داشتن حال می کردن یه سری لات و لوتم داشتن مواددا رو به منقلا میرسوندن ما هم که اهل دودو دم نبودیم در و بستیم و شررو کمکردیم.

مونده بودم برم تو در چاررم یا برم سراغ بی ضربدرا... ولی گفتم شاید بخاید بدونید تو الباقی اتاقا چه خبره... فلذا دل و زدم به حوض و رفتم سراغ در چهارم ... همین که درو وا کردم صدای اووپس ... اووپس ، خونه رو پر کرد(نمی دونم Dj Maryamبود یاDj Aligatorچون کسی نمی خوند فقط آهنگ بود)، یکم که گوشم عادت کرد رفتم تو .... داخل اتاق یه میز بزرگ بود که روش بیست تا کامپیوتر بود و پاشم یه سری بچه کوچولو و چند تا جوون و یه دو سه تاهم آقاهه بودن.

به نظرم اومد کافی نت باشه یکم که رفتم جلو دیدم نخیر گیم نته همه هم دارن (Counter-Strike) بازی میکنن اسم یکی از آقاهه ها! Alex بود اون یکیشونم Alfered یکمی نگاشون کردم و نزدیک در شدم که برم بیرون یه آقایی که اسمش هومن بود گفت بیا آقا حسام کارت داره... رفتم پیش کسی که نشونم داد ... گفت:شما اشتراک گیم نت نمی خاید؟ گفتم:نه! اونم که خوشش نیومد گفت: خیلی ممنون... بفرمایید بیرون.

منم اومدم بیرون و وقتی دیدم اوضا خطریه درای دیگرو حدس زدم (الّافی،رشوه و ربا و...،جلسه ی سبزی خرد کنی خانوما!)و بی خیالشون شدم.

در پنجم که ضربدر نداشت بر خلاف بقیه خیلی کر و کثیف بود ولی فکر کردم می ارزه ببینم توش چه خبره ... درو که وا کردم دیدم یه اتاق کثیفه که چند تا آقاهه! با چند تا آدم! واستاده بودن پشت یه آقاهه! و داشتن دولّا راس می شدن. منم که خیلی حال نکردم رفتم سراغ اتاق بعدی... از نزدیکی هاش صدای گوپ...گوپ... می اومد گفتم حتما این یکی دیسکوِ درو که وا کردم دیدم چن نفر لختن گفتم حتما ایکس پارتیه ولی نیگا کردم دیدم دیدم همشون مردن و دارن خودشونو می زنن یکی هم داشت می خوند منم که فکر کردم دیوونه خونس رفتم سراغ دهمین در... تو دهمیش یه سری دختر و پسر نشسته بودن سر یه کلاس و یه معلمم داشت درس می داد. اتفاقا معلمه هم آقاهه! بود. یه خانومه که اسمش ((با فهم پاشا (ف.پ.)))بود از جاش پا شد و اومد منو برد سر کلاسشون...(قضیه درون کلاس باشه واسه بعد)...

از کلاس که اومدم بیرون به در یازدهم نگاه کردم. درش که آهنی بود هیچی کلی قفل و بند و چوب و الوارم بهش زده بودن که کسی نره توش...

((ف.پ. می گفت تو بقیه ی خونه ها این دره بازه))

واسه بقیش سر بزنید.


 
   
پنج شنبه 83 دی 10 ساعت 5:31 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  توبه
.ف.پ

درهای ممنوعه - درون دخمه
بر آستانه دخمه
 
پارسی بلاگ

خانه مدیریت شناسنامه ایمیل

6530: کل بازدید

5 :بازدید امروز

2 :بازدید دیروز

 RSS 

 
درباره خودم
 
لوگوی خودم
لانه تاریک
 
عکس رفقام
 
 
 
حضور و غیاب
 
اشتراک